داستان کامل لیان و کلر در رزیدنت اویل 2
کلر پس از ورود به ساختمان پلیس، همانی را میبیند که انتظارش را داشت، ساختمان پلیس نیز در تسخیر زامبیها است و پلیسها و افسرها، خود به خون آشام تبدیل شده بودند. کلر در جستجوی برادرش بود که در این زمان او با یک افسر پلیس به نام ماروین براناف ملاقات میکند، ماروین از چگونگی شیوع ویروس در اداره پلیس با کلر صحبت میکند، و به کلر میگوید که کریس در این باره به آنها هشدار داده بود. کلر خود را به دفتر گروه S.T.A.R.S رسانده و بر روی میز کار برادرش یک دفترچه از او را پیدا میکند، که در اینجا متوجه میشود که برادرش از شهر خارج شدهاست. کلر در ادامه با شری برکین، دختر ویلیام برکین رو به رو میشود. شری که یک دختر بچهٔ کوچک است در آغاز از کلر ترسیده و از او فرار میکند. با پیشبرد بازی شری با کلر همرا میشود و برای خروج از شهر با هم، تلاش میکنند. کلر و شری خود را به آزمایشگاه فوق محرمانه آمبرلا در شهر راکون که در اعماق زمین بود رساندند و با دنیایی جدید در زیر خاک آشنا شدند. کلر در ادامه با ویلیام برکین که پس از تزریق ویروس G (که خودش آن را کشف کرده بود) به خودش، به یک هیولا تبدیل شده بود رو به رو شد و با او مبارزه کرد و او را برای بار نخست شکست داد، اما این پایان ماجرا نبود و کلر چندین بار دیگر نیز با او مبارزه کرد. هر بار ویلیام یک مرحله تکامل یافته تر و خطرناک تر از گذشته میشد. در نهایت کلر موفق شد تا این هیولا را که دیگر بسیار بزرگ و ترسناک شده بود را نابود کند. در پایان، کلر، شری و لیان که پیش از او در قطار بودند، از شهر خارج شدند.
لیان از یک ورودی دیگر خود را به ادارهٔ پلیسی میرساند که قرار بود از آن پس در آنجا خدمت کند. ولی او در آغاز ورود خود به اداره پلیس با زامبیها روبه رو شد، همکارانش به خون آشام تبدیل شده بودند. با پیشبرد بازی، لیان برای نخستین بار با ایدا وانگ رو به رو میشود. ایدا از طرف یک سازمان نا مشخص، ماًمور شده بود تا به هر شکل ممکن ویروس G را پیش از نابودی شهر به دست بیاورد. ایدا به لیان به گونهای دیگر وانمود کرد که برای پیدا کردن دوستش، ((جان)) وارد اداره پلیس شده و از لیان درخواست کمک کرد. لیان از همهٔ رویدادهایی که در شهر رخ داده بود و از جریان ویروسها بی اطلاع بود. او فقط یک پلیس تازه کار بود. آن دو در تلاش برآمدند تا از شهر خارج شوند. با پیشبرد بازی ویروس G به دست لیان میافتد و ایدا آن را از لیان طلب میکند. در این زمان آنت برکین (همسر ویلیام و مادر شری برکین، که پژوهشگر آمبرلا نیز بود) به طرف آن دو تیر اندازی میکند و بعد خودش میمیرد، ایدا پس از تیر اندازی در حال سقوط بود که توسط لیان از سقوط نجات یافت، اما با اصرار ایدا، دست لیان را رها و سقوط کرد. لیان نیز ویروس را به پایین پرتاب کرد. در ادامه لیان پیش از راه اندازی قطار با آخرین هیولا رو به رو میشود. پس از چند لحظه از گذشتن نبرد، زنی نامشخص یک پرتابگر راکت دستی برای لیان میاندازد و لیان به کمک آن، هیولا را نابود میکند. آن زن ایدا بود و لیان متوجه شد که ایدا زندهاست و ویروس G را نیز به دست آوردهاست. لیان با راه اندازی قطار با کلر و شری از شهر خارج میشوند.